از حصير شيخ آيد دم به دم بوي ريا
چارهيي براين ريا و بوريا بايد نمـود
محمد فرخي يزدي شاعري است كه قلمش را براي ترويج و دفاع از آزادي و انقلاب بهكار گرفت. شعر فرخي، فراخواني براي آزاد زيستن و مبارزه براي تحقق آزادي است. شعر او از سويي وصف حال رنجديدگان و محرومين جامعه و بازتاب خشم وخروش آنها عليه بيعدالتي و استثمار است؛ از سوي ديگر افشاگر ستم و سركوبي حاكمان و مرتجعان ضدمردمي.
به زندان قفس مرغ دلم چون شاد می گردد
مگر روزی که از بند غم آزاد می گــــــــردد
تپيدنهاي دلها ناله شــد، آهســته آهسـته
رســاتر گر شـود اين نالهها، فرياد ميگردد
ز اشك و آه مردم بوي خــون آيد، كه آهن را
دهي گر آب و آتش، دشــنه فولاد ميگردد
دلم از اين خرابيها بُـوَد خوش، زانكه ميدانم
خرابي چون كه از حــد بگذرد، آباد ميگـردد
ز بيداد فـزون آهنگــــري گمنام و زحمتكش
علمدار و عَـلَم، چون كاوة حداد ميگـــردد
به ويرانيِ اين اوضاع، هستم مطمئن، زانرو
كه بنيان جفا و جـــور، بي بنياد ميگـــردد
نظرات شما عزیزان:
|